به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «آن مرد آسمانی» با موضوع «خاطره هائی از زندگی فیلسوف بزرگ قرن، آیت الله علامه طباطبائی (ره)» به قلم مرتضی نظری به رشته تحریر درآمده که بخش هایی از این کتاب را در شماره های گوناگون برای آشنایی بهتر و بیشتر با صاحب تفسیر المیزان تقدیم نگاه شما خوبان خواهیم کرد.
بخش دوم : اخلاق آسمانی
انسان وارسته
مرحوم استاد محمد تقی جعفری، خاطره ای بس جذاب از سادگی، دل به دنیا نبستن و فروتنی را به یاد می آورد (۷۳):
«در یکی از سال های اخیر که به قم مشرف شده بودم، به قصد دیدار ایشان (علامه) به منزلشان رفتم، در خانه را زدم، پیر مردی در را باز کرد، گفتم : آقا تشریف دارند؟ گفتند: بله، گفتم : به ایشان عرض کنید اگر حالشان مساعد باشد به خدمتشان برسم. آن شخص رفت و برگشت و در یک اتاق را باز کرد، من وارد شدم، اتاق فرش نداشت، همان جا نشستم، مرحوم علامه آمدند و پس از سلام و احوالپرسی گفتند» :
«چون در حال تشرف به آستان قدس رضوی هستیم، لذا فرش های اتاق را جمع کرده ایم.»
این مطلب را گفتند و سپس فرمودند:
«بروم یک قالیچه بیاورم و بیندازم کف اتاق تا بنشینیم.»
و خواستند بروند که من با نرمی دستشان را گرفتم و گفتم : هیچ احتیاجی به قالیچه نیست و عبا را از دوش خود برداشتم و پهن کردم و گفتم: بفرمایید روی عبا هم می توانیم بنشینیم. این انسان وارسته با یک قیافه ی ملکوتی که هرگز از یاد نمی برم فرمود:
«در این موقع عمرم درس آموزنده ای به من تعلیم دادی!»
«من عرض کردم: این جمله ی هشدار دهنده ی جنابعالی بسیار آموزنده تر و سازنده تر از آن بود که من عرض کردم و سپس نشستیم و لحظاتی به گفت و گو پرداختیم که هرگز عظمت آن لحظات را فراموش نخواهم کرد. پس از آن ملاقات، دیگر به دیدار ایشان نایل نشدم، رحمة الله علیه.»
مروت و مردانگی
جوانمردی انسان های وارسته در زمان مواجهه شان با فرو افتادگان امروز و اجحاف کنندگان دیروز، به بهترین نحو خود را نشان می دهد.
آیت الله ابراهیم امینی می گوید. (۷۴)
«یکی از ناشران که کتاب های علامه را چاپ می کرد با ایشان رفتار خوبی نداشت، رفته رفته وضع و برنامه ی کاری وی به هم خورد و به حالت ورشکست در آمد، یکی از دوستان به علامه گفت که آقا ایشان تا حالا با شما این طور رفتار کرده، این کتاب را بدهید یک کس دیگری چاپ کند، ایشان فرمود که :»
«این آقا الان خیلی غرق شده و من حاضر نیستم در این زمان، یکم لگدی به او بزنم!»
زهد واقعی
استاد جوادی آملی، از تولید فکری علامه در دوران سخت استیلای بیگانه می گوید. راست است که صلابت ایمان در سختی خود را نشان می دهد(۷۵ ):
«یکی از معصومین می فرماید: خدا زهد را در دو جمله بیان کرده است، یکی این که وقتی چیزی از دست می دهید غمگین مباشید و دیگر این که وقتی چیزی به شما رسید، فرحناک و مسرور نشوید. ما این معنا را در تمام مدتی که محضر ایشان بودیم از مرحوم علامه دیدیم. ایشان گاهی اوقات که صحبت می کردند از سالیان سختی که در حمله متفقین در تبریز بودند و هیچ آرامشی نداشتند، یاد می آوردند و می گفتند:»
«سالیانی بر من گذشت که هیچ آرامشی نداشتم!»
«اما ما می دانیم که ایشان بسیاری از رساله های عمیق فلسفی را در همان زمان ناآرامی آذربایجان نوشته اند و اگر چه ایشان از آرامش ظاهری محروم بود، با این وجود خوفی به دل راه نمی داد.»
حق شناسی
سرانجام این زن فداکار (همسر علامه طباطبایی) در بستر الم و بیماری افتاد و حدود یک ماه در این حالت مشقت زا بسر برد، وقتی علامه دید همسرش مریض شده، اصلا اجازه نمی داد وی از بسترش بلند شود و کاری انجام دهد و در این مدت، لحظه ای از کنار همسرش جدا نشد، تمام کارهایش را تعطیل کرد و به مراقبت او پرداخت.
اما بعد از چندی همسر فداکار دار فانی را وداع گفت. این رخداد تأثیر عمیقی در روح و روان علامه گذاشت، زیرا مهر و محبت این زن باوفا همچون شیر و شکر با ایشان در آمیخته بود و زندگانی خوشی که بر اساس وفا و صفا بنیان نهاده شده بود، به هم ریخت.
وقتی یکی از شاگردانش به خاطر این فاجعه ی مؤلمه پیام تسلیتی برای استادش فرستاد، ایشان در پاسخ تسلیتی که برای وی فرستاده بود، با آن که چندین بار حمد خدا را بجا آورده و جملات الحمدلله و لله الحمد تکرار کرده، نوشته اند:
«با رفتن او برای همیشه خط بطلانی به زندگانی خوش و آرامی که داشتیم، کشیده شد.»
باری این بانوی فداکار در جوار بارگاه حضرت معصومه (س) در قبرستان مرحوم آیت الله حائری یزدی در قسمت الحاقی دست چپ در یکی از بقعه های خانوادگی دفن شدند(۷۶) و علامه طباطبایی تا سه چهار سال پس از فوتش هر روز سر قبرش می رفتند و بعد از آن هم که فرصت کمتری داشتند، به طور مرتب دو روز در هفته، یعنی دوشنبه ها و پنج شنبه ها، بر سر مزارش حاضر می شدند و امکان نداشت این برنامه را ترک کنند، و می گفتند:
«بنده ی خدا می بایستی حق شناس باشد؛ اگر آدام حق مردم را نتواند ادا کند، حق خدا را هم نمی تواند ادا نماید(۷۷).»
یکی از شاگردان برجسته و محترمش، آیت الله شیخ یحیی انصاری، می گفت (۷۸): «وقتی همسر علامه مرحوم گردید، ایشان پولی را به من داد تا به کسی بدهم که تا یک سال هر شب جمعه برای آن مرحوم در حرم مطهر، زیارت حضرت فاطمه ی معصومه سلام الله علیها بخواند.»
به یاد همه فداکاری
آیت الله ابراهیم امینی، نقل می کند(۷۹)
«زندگی خانوادگی او بسیار با صفا و صمیمیت بود، در فوت همسرش برخلاف انتظار ما بسیار اشک می ریخت و محزون و متأثر بود، روزی به ایشان عرض کردم : ما صبر و بردباری و تحمل مصایب را باید از شما بیاموزیم، چرا این چنین متأثر هستید؟»
«در جواب فرمود» :
«آقای امینی مرگ حق است، همه باید بمیریم! من برای مرگ همسرم گریه نمی کنم، گریه ی من از صفا و کدبانوگری و محبت های خانم است، من زندگی پرفراز و نشیبی داشته ام، در نجف اشرف با سختی هایی مواجه می شدم، من از حوائج زندگی و چگونگی اداره ی آن بی اطلاع بودم، اداره ی زندگی به عهده ی خانم بود.»
«در طول مدت زندگی ما، هیچ گاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم، کاش این کار را نمی کرد یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود!»
«در تمام دوران زندگی هیچ گاه به من نگفت، چرا فلان عمل را انجام دادی؟ یا چرا ترک کردی؟ مثلا شما می دانید که کار من در منزل است و همیشه مشغول نوشتن یا مطالعه هستم، معلوم است که خسته می شوم و احتیاج به استراحت و تجدید نیرو دارم. خانم به این موضوع توجه داشت، سماور ما همیشه روشن بود و چای درست، هر ساعت یک فنجان چای می ریخت و می آورد و در اتاق کار من می گذاشت و دوباره دنبال کارش می رفت تا ساعت دیگر... من این همه محبت و صفا را چگونه می توانم فراموش کنم!؟»
پی نوشت ها:
۷۳- یادنامه ی علامه طباطبایی، مؤ سسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی (تهران، ۱۳۶۲)، ص ۶۰.
۷۴- یادها و یادگارها، ص ۸۷.
۷۵- یادها و یادگارها، ص ۶۱.
۷۶- مهرتابان، ص ۲۴.
۷۷- زن روز، شماره ی ۸۹۲، ص ۷.
۷۸- جرعه های جان بخش، ص ۳۹۰.
۷۹- یادنامه ی مفسر کبیر، ص ۱۲۹- ۱۳۰.
نظر شما